کوچ پرستوها - خاطرات مهاجرت



 

دوباره مرور کردم سالهای پیش رو در آستانه بهار 

چقدر حسرت چقدر آرزو چقدر امید چقدر غم چقدر ناامیدی .

همه اینها مجموعه ای رو تشکیل میده به اسم زندگی که وما سیاه و سفید هم نیست یه عالمه رنگ داره و همین تفاوت رنگهاست که زیباش میکنه یا شاید یه روزایی زشت 

ولی بهرحال همینه 

بعضی اوقات واقعا کاری نمیشه براش کرد و فقط باید پذیرفت و گذاشت باشه هرچور میخواد باشه 

Let it be

مثل همون تکنیک مراقبه و مدیتیشن که میگه فقط ناظر خاموش باش ببین احساسات و افکارت رو بدون قضاوت بدون تلاش برای تغییر دادنشون فقط شاهد باش و تسلیم تا سنگینی شون رو از دست بدن. 

تسلیم خیلی قدرت زیادی داره باعث میشه جنگ خاتمه پیدا کنه و به صلح برسیم.

و گاهی بد هم نیست باید دید جنگ به چه قیمتی تا کی برای چی؟!

آیا واقعا ارزشش رو داره ؟!!

خلاصه که در آستانه یک بهار جدید که مرور میکردم سالهای گذشته رو به بهانه این ماهگرد زیبا 

میدونم که به رسم هر سال ویژن خواهم نوشت و براش انرژی مثبت خواهم فرستاد 

ولی امسال شاید برخلاف سالهای قبل خیلی حوصله نگران و درگیر شدن یا نشدن خواسته هام بودن را ندارم. شد شد نشد بیخیال 

تا الان هم هرچی شد که خدا رو شکر اگر هم نشده واقعا نمیگم سخت نبوده ولی گذشته و بهرحال زندگی یه روزهای خوبی هم داره همیشه. 

درمورد برآیند امسال نمیدونم باید چی بگم

ولی درمورد آرزوهای سال نو میدونم که باید بگم ارزش غصه خوردن نداره 

بدون که سلامتی خانواده ات و کسانی که دوستشان داری سلامت هستند و همین کافیست برای سپاسگزار بودن از هستی. 

اینم از ماهگرد سی و دوم

اتفاق خوبش اینکه بالاخره بعد از حدود شش ماه استعلام حراست اومد و مرخصی من تازه به جریان افتاد خسته نباشن واقعا 

 


 

سکوت فاصله ی میان افکار است و آرامش فاصله ی میان احساسات .
رابطه‌های سالم‌تر، آرامش بیشتر و سکوت‌های طولانی تری دارند.
یکی از مهمترین نشانه‌های رابطه های آسیب زا این است که مدام نگران این هستیم که به چه فکر میکند و باید توضیح دهیم که ما به چه فکر میکنیم. در واقع رابطه مدام در توضیح دادن و نگران بودن از " فکر" به سر میبرد.
نشانه‌ی بعدی رابطه‌های ناسالم، نوسان مدام احساسات است! یعنی در رابطه های آسیب رسان، آنقدر احساسات متفاوت پشت سر هم بیدار میشوند که فرصتی برای آرامشِ بدن به وجود نمیآید و اضطراب بخش همیشگیِ رابطه است.
عشق زیاد، خشم ناگهانی، ترسِ موقت، گناه و غمِ طولانی وقتی همه با هم با فواصل کم و یا با تکرار زیاد اتفاق میافتد، آرامش رابطه از بین میرود. 
آرامش حالتی از تجربه نکردنِ احساس است ولی در نوسانات زیادِ احساسی، بدن مدام برانگیخته باقی میماند. 
برانگیختگی بدن و بحث‌های زیادِ بی‌پایان نشانه‌های مهمی هستند.
. .
.
پ.ن: گاهی به این فکر میکنم، هر‌چقدر با آدمهای امن‌تر و مهربان‌تری رو به رو میشوم، سکوت و ارامش بیشتری را هم تجربه میکنم. و چقدر قبل‌تر‌ها بی‌تجربه بودم که این حالات را کسل‌کننده و غیرجذاب میدانستم.

 

#پونه مقیمی


 

 

 

تمایل ما به دانستن آینده به علت کوچک بودن و ناتوان بودن ما در مقابل جریانِ زندگیست؛ 
و زمانی که متوجه شویم با چه جریان بزرگ و غیرقابل پیش بینی‌ای رو به رو هستیم به احترامش به خودش پناه خواهیم برد؛ 
و خواهیم خندید به تمام راه‌هایی که برای آرام کردن خودمان انتخاب کرده بودیم؛
و آرام خواهیم گرفت در جریانی که به بزرگ بودنش اعتماد کرده‌ایم و در آن پناه گرفته‌ایم.
متن#پونه_مقیمی

 

به زندگی اعتماد کن. 

یه روزهایی خیلی سخت میگذره شاید به نظر میاد اصلا نمیگذره 

ولی میدونیم که این روزها قبلا هم بوده 

همه این در و آن در زدنمان چیزی را عوض نکرد که هیچ فقط خسته ترمان کرد

شاید باید گاهی کنار بنشینی و به زندگی اعتماد کنی که خودش خودش را درست کند. 

گاهی تلاش فقط همه چیز را سخت تر و پیچیده تر میکند.

امروز درحالیکه دیگه بیخیال شده بودم و خودم را برای ایران رفتن آماده میکردم و به دنبال راه هایی بودم که اگر برگشتم کمتر اذیت شوم پیغام همکارم رو دیدم که نوشته بود خوشبختانه استعلام حراست اومد و ما همه خیلی خوشحال شدیم. 

چقدر خوبه آدم همکارها و روسایی داشته باشه که اینقدر از خوشحالیش خوشحال بشن و من چقدر خوشبختم بخاطر همه اینها. 

 


 

 

شش عادت خوب صبحگاهی برای تبدیل شدن روز به روزی با انرژی انتظارات بالا و خودانگیختگی.

 

این شش عادت در کلمه NOTICE خلاصه میشه.

1. be Nice

به این معنی که با خودت همدل و مهربان باش. اگر خودت نتونی با خودت مهربان باشی و خودت رو ببخشی چطور میتونی از دیگران انتظار مهربانی و همدلی داشته باشی. هیچ چیز کاملی در این دنیا وجود ندارد. این بخشی از تجربه انسان بودن است. و هیچ مشکلی هم نیست. اگر روزت مطابق انتظاراتت پیش نرفت. اگر سطح انرژی و مثبت بینی ات مطابق برنامه پیش نرفت. و اگر  هیچ اشکالی نداره. نفس عمیق بکش لبخند بزن و فقط مشاهده کن. گاهی بهترین راه برای مدیریت همه احساسات منفی صرفا مشاهده است بدون قضاوت بدون اینکه اسم خوب و بد بگذاریم روی تجربه هامون. صرفا دیدن اونها و اجازه دادن به اینکه باشن همونطور که هستن بدون تلاش برای تغییر اونها. پذیرش اونها و اذعان . و این قدم گشایش ایجاد میکند. 

2. Be outside.

بیرون برو. مهم نیست هوا چطور است. چیزی به نام هوای نامناسب وجود ندارد وقتی میتونی برای اون هوا لباس مناسب بپوشی. میبینی که هوای تازه و انرژی فضای آزاد چقدر در پیش بردن یک روز پرانرژی موثر خواهدبود. 

3. Be Thankful.

معجزه شکرگزاری هم که جای خودش رو داره و خیلی خیلی خوبه که روزت رو با نوشتن ده چیزی که بابت اونها توی زندگیت شکرگزاری شروع کنی. مهم نیست چقدر خوشحال نیستی همیشه چیزی برای سپاس وجود دارد. 

4. Be Interested

بجای گزاره های خوب و بد بابت هر اتفاقی. خودت رو به این چالش دعوت کن که همه این وقایع رو از یک زاویه دیگه ببینی. از زاویه ای مثبت و قدرتمند که منتهی به حل مساله بشه نه گیرکردن در وادی قربانی فرض کردن خود.

5. Be Couragous

هر روز یک کار خارج از دایره امن عادتهای خودت انجام بده. زندگی پر است از فرصتها و تجربیات و ماجراهایی جدید اگر به خودت فرصت دیدن اونها رو بدی. دیدگاهت رو گسترش بده و خودت رو محصور نکن تا از زیبایی های زندگی تا حد امکان لذت ببری. 

6. Be Early

در اخر اینکه سحرخیز باش.  

6. 


خاصیت زندگی اینه که یه روزایی میرسه اونقدر تحت تاثیر احساسات منفی قرار میگیریم که عملکرد کلی مون هم مختل میشه. حال و حوصله کار کردن و انرژی قبل رو برای پیگیری اهدافمون نداریم. 

احساس میکنیم همه این تلاش و زحمت و امید بی فایده هست و زندگی یک جبر مطلقه. 

البته که این روزها میگذره و تجربه نشون داده که بعد از چند وقت خودمون هم باورمون نمیشه که چطور اینقدر ناراحت و غمگین یا عصبانی بودیم ولی وقتی در طوفان احساسات منفی قرار داریم تحمل اون خیلی خیلی کار سختی هست و اصلا فکر اینکه میگذره رو نمیشه کرد. 

همه سالها کار روانشناسی و مطالعه و . هم وقتی به عمل میرسه و وقتی در شک یک اتفاق ناراحت کننده قرار میگیری شاید بی تاثیر به نظر برسه.

جند سال اخیر وقتی مطالب ماهیانه رو مینویسم نگاه میکنم ببینم سالهای گذشته در چنین زمانی چه احساسی داشتم و کجای زندگیم بودم خیلی از اوقات این نگاه راهگشا هست برای خارج شدن از احساسات منفی. 

سعی کردم مطالبی که به نظرم برای گذر از طوفانهای زندگی مفید هست جمع آوری کنم و اگر این طوفانها مجالی برای مرور گذاشت به اونها رجوع کنم تا راه حلی پیدا کنم برای رسیدن به احساسی بهتر. 

شاید این زندگی ارزش غصه خوردن رو نداره و تمام روزهایی که با ناراحتی و اشک و غصه گذشت فقط حسرتش موند و همه زیبایی زندگی در لحظاتی بود که خودمون شادی رو خلق کردیم. 

وقتی این موضوع رو به فارسی سرچ کردم مطلب به درد بخور و کاملی پیدا نکردم بخاطر همین تصمیم گرفتن یه مجموعه مطالب تحت این عنوان خودم به فارسی تهیه کنم تا در مواقع بحرانی دراختیارم باشن. 

 

 

 

قسمت اول. 

شش گام مدیریت احساسات 

همه آنچه انسانها انجام میدهند برای اینست که میخواهند احساسی را تجربه کنند. 

1.  احساسات خود را شناسایی کنید. 
2.  آنها را بپذیرید و مشاهده کنید و بدانید که این احساسات از شما حمایت میکنند و در خدمت شما هستند.
3.  درجستجوی پیامی باشید که این احساسات با خود دارند. 
در این مرحله میتوانید از خود سوالاتی بپرسید که به حل مسئله کمک کند.
مانند:
چه معنی دیگری میتواند داشته باشد این احساسات و مسائل
من چه چیزی از آن می آموزم
من میخواهم چه احساسی داشته باشم و برای اینکه به این احساس برسم باید چه باوری داشته باشم؟
الان میخواهم درباره آن چه کاری انجام دهم؟
4.  اطمینان داشته باشد.
زمانی را بخاطر آورید که اتفاق و یا احساسات مشابهی را تجربه کردید و توانستید آن را پشت سر بگذارید. 
5.  از خود بپرسید ۳ یا ۴ کاری که میتوانید انجام دهید برای تغییر دیدگاه تان چیست وقتی این احساسات منفی ظاهر میشوند.
6.  هیجان زده شوید و دست به کار شوید.

 


شش روز گذشته و من هر روز میخواستم بنویسم منتظر یک زمان مناسب تر بودم که شاید حس بهتری داشته باشم ولی انگار نباید منتظر هیچ چیز یا حتی هیچ حسی موند دیگه بالاخره گفتم شاید این نوشته خودش باعث حس بهتری هم شد. 

 

 

این اولین پست با مک هست و رسما دیگه ویندوز ندارم و اینکه جای حروف فرق داره حس لذت بخشی نیست. شاید مثل بقیه عادتهای زندگی الان دایره راحت کیبورد ویندوز خارج شدم و خودش یه چالشه برای تغییر جای و و د و ر و ز و  

 


آدم از یک جایی به بعد
دیگر خودش را به در و دیوار نمیکوبد،
از هر چه هست و نیست شاکی نمیشود،
از آدم ها فاصله نمیگیرد
از هیچ کس، دیگر متنفر نمیشود.
دیگر گریه نمیکند
غصه نمی خورد
از حرف کسی نمی رنجد.

دیگر صدایی، اتفاقی، بوی عطری، اسمی، زنگ تلفنی، نامه ای، خاطره ای، حرفی، رنگ پیراهنی
حواسش را پرت نمی کند.
آدم از یک جایی به بعد، دیگر منتظر نمی ماند،
دیگر عجله نمی کند، دیگر حوصله اش سر نمی رود، دیگر بی قرار نمی شود.

می دانی؟
آدم از یک جایی به بعد
فقط تماشا می کند .
#بابک_زمانی

 

ماه ژانویه تقریبا بازای همه روزهاش اتفاقات پیش بینی نشده و غم انگیز داشت.

البته گفتن این جمله شاید خیلی شکرگزارانه نباشه ولی نوشتم که اگر یادم رفت بعدا دلیلی برای شکرگزاری روزهایی که همه چیز خوبه و اتفاقات غم انگیزی نمیفته داشته باشم.

بعد از چهار ماه درخواست مرخصی تازه نامه اومد که تا سه روز آینده برگردید سرکار اگر نه مطابق مقررات با شما رفتار خواهدشد.

و یه سری حرف و حدیث های بسیار عجیب دیگه

گرچه حوصله غصه خوردن و ناراحت شدن بخاطر اتفاقاتی که نمیتونم تغییرشون بدم رو ندارم ولی باید اذعان کنم که بابت هر کدوم از این اتفاقات یکی دو روزی ناراحت بودم و بعضی هاشون مثل این مرخصی کمی بیشتر از ناراحتی نمود داشت.

شاید زیادی به زندگی بدون تنش و دغدغه عادت کردیم و خوش گذشته چون وقتی پستهای گذشته خودم رو میخونم یادم میاد که چقدر تنش داشتیم در ایران به دلایل الکی با وجود اینکه اعتقاد داشتم زندگی بی نظیری دارم.

بهرحال اتفاق خوب و بسیار بسیار مثبت و خوشحال کننده امروزم این بود که پرونده های اسپانسرشیپی مون با موفقیت سابمیت شد درحالیکه سایت بعد از کمتر از ده دقیقه بسته شد و بازخورد آن در شبکه های اجتماعی فقط اعتراض و عدم موفقیت هست و اگر اینطور باشه برای اعتبار ما بسیار عالی خواهدبود. خیلی نگران امروز بودم چون اگر نمیشد برای اعتبار حرفه ای مون خیلی خیلی بدبود. احتمالا رقبا هم چندان موفق نبودن چون صداشون درنمیاد.

 

 


 

هر بار که مینویسم اینجا و مرور میکنم گذشته رو خیلی بابت این وبلاگ و نوشته هام خوشحالم چون خیلی چیزها رو بهم یادآوری میکنه. 

یکی از یادآوری های تکراری اش همینه که این حسهای الان رو شاید بارها و بارها داشتم ولی یادم رفته و هر بار دوباره میاد فکر میکنم آیا میگذره آیا واقعا اینقدر سخت بوده تا حالا برام زندگی ولی انگار بوده و میگذره و همه اینها اسمش هست زندگی. 

خوبیش اینه که یادت میره. 

پارسال این موقع چقدر دغدغه و نگرانی بابت آیلتس و امتحان داشتم که خدا رو شکر به خیر گذشت و امسال دغدغه ام گسترش و موفقیت این بیزینس هست. شاید این دغدغه بیشتری هم هست ولی اونهمه نگرانی پارسال رو یادم رفته بود کاملا. پارسال امید داشتم و کلی انگیزه برای به نتیجه رسوندن تلاش چند سالم و امسال کلی نگران و دلواپسم از به نتیجه نرسیدن همه تلاشها و نتیجه ها. 

انگار هر چی میریم جلو و به دستاوردهایی که اتفاقا اهدافمون بوده میرسیم باز هم نگرانی های جدیدتر و جدی تر پیش میاد و این سیکل تکرار خواهدشد. 

پارسال این موقع کلی هیجان داشتم برای مسافرتی که قراره کلی خستگی های امتحان و آیلتس رو ببره و خوش بگذره و امسال سفری هم در کار نیست. 

باورم نمیشه سه ماه دیگه میشه سه سال  

 

بنشین و مشت ذهن خود را باز کن، دقایقی در آرامش ناظر ذهن خود باش. خواهی فهمید که به چه چیزی چنگ زده ای.

وقتی سفت و سخت به چیزی میچسبی، دیگر نمی توانی طبیعی زندگی کنی. بهمین دلیل دچار تالم و افسردگی می شوی و دیگر نمی توانی آزاد و دل آسوده باشی.

خود را از وابستگی هایت رها کن.

کمی شجاعت داشته با ش تا کسی شوی که می تواند تازه های بی پایان خدا را جاودانه دریافت کند.

 

زندگی معلم بزرگی است !

زندگی می آموزد که شتاب نکن !

زندگی می آموزد چیزهایی که می خواهی به آنها برسی، وقتی دریافتشان میکنی، می بینی آنقدر هم که فکر می کرده ای، مهم نبوده !

شاید هم اصلا مهم نبوده !

شاید موجب اندوهت نیز شده است !

زندگی می آموزد از دست دادن آنقدر هم که فکر می کنی سخت نیست !

 

سخته و فقط باید تحمل کنی. نمیمیری و تموم میشه و میگذره و تو میمونی و یه آدم بالغ تر، پخته تر و یه سری تجربه خوب.

 

شاید که بلوغ همین باشد، اینکه بدانی سهم تو از تقویم همین لحظه حال است و  اصرار به قطعیت در این زندگی حماقت محض.

 

سال گذشته این موقع دستاوردش مدرک مشاوره و آیلتس بود و امسال یک مدرک کانادایی .

امید و هیجان پارسال برای سفر بعد از امتحانم بود و امسال باید به فکر درآمد باشم. 

هیجان که نداره بیشتر نگرانی داره که اگه نشه احساس بی کفایتی میکنم. 

ولی هر چه بشود مهم نیست مهم اینه که من تلاشم رو کردم و بقیه تلاشم فقط باید روی زندگی در لحظه باشه. 

 


 

قبلا برای آخرین روز کالج نوشته بودم که چقدر دلتنگ خواهم شد ولی تا به امروز حتی یه بار هم دلتنگ نشدم با اینکه روزهای خیلی خوبی بود و دوستان بی نظیری بودند ولی دلتنگی بابت آنها را حس نکردم. 

قطعا درمورد دانشگاه که حتی همین الان هم چنین حسی ندارم. 

شاید آن زمان فکر میکردم ادامه راهم را با قطعیت بیشتری خواهم رفت 

با تکلیف تر و روشن تر خواهد بود مسیرم 

ولی امروز هم هیچ قطعیتی و هیچ تکلیف و شفافیتی وجود ندارد. 

حتی بی تکلیف تر و غیرشفاف تر از قبل هستم

شاید روزی که مهاجرت کردم فکر میکردم بعد از سه سال قطعا مسیرم را میدانم ولی یا حتی بعد از سه ماه

مدتها خرید وسایل حتی لباس و ضروریات مثل پتو و . را عقب انداختم تا به شفافیت برسم تا مسیرم روشن شود ولی انگار شفافیتی در کار نیست و صرفا باید در لحظه بود و از لحظه لذت برد 

نه در فکر آینده یا گذشته 

نه در مقایسه اینها 

صرفا در لحظه با همه آنچه که این لحظه میاورد. 

فکر میکنم بعد از حدود سه سال و بعد از دو تا مدرک در کانادا باید بپذیرم که قطعیت و مسیر روشنی وجود ندارد. 

بپذیر و لذت ببر. 

شاید زندگی با این واقعیت خودش شفاف ترین و زیباترین مسیر باشد.

خوشحالم که آخرین کلاسم آخرین روز از بهترین و مفیدترین درس این دوره با بهترین استاد این دوره بود. 


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

آبانه، دختر آبان از انقلاب تا ظهور تبليغات اينترنتي سایبرگایز Nathaniel هيلارين کونگ فو توا سنتی Julie bedava bahis siteleri Amir Jamali